به چه قیمتی گذشتی از شبای خیس مهتاب
چی آووردی بر سر عشق به جز آرزویی بر آب
به چه قیمتی غرور و سر راهمون کشیدی
چرا لحظه های با هم بودنامون و ندیدی
خوب من ما هر دو باختیم توی این بازیه بی خود
هر دو تامون کم گذاشتیم که ترانه هامونم مرد
چیزی از لحظه نمونده منو تو لحظه رو کشتیم
حکم اعدام دلامون با غرورمون نوشتیم
اگه دوسم نداری به روم نیار یه چیزی از غرورم واسم بزار
نذار تو فکر تنهایی گم بشم نذار حرف و حدیث مردم بشم
دلمو انقده نشکن آخه این دل عاشقت بود
ول نکن این قلب خون و آخه روزی لایقت بود
دلمو اینقدر نسوزون مگه چی مونده از این دل
رفتی و با بی وفایی زدی مهر دست باطل
تو که دوس نداشته باشی چرا آتیشم کشیدی
اون که تو خودخواهیات مرد دل من بود تو ندیدی
از تو خونه ی وجودم به چه آسونی پریدی
ریختن غرور این مرد و ندیدی نشنیدی ... ندیدی نشنیدی ... ندیدی نشنیدی
اگه دوسم نداری به روم نیار یه چیزی از غرورم واسم بزار
نزار تو فکر تنهایی گم بشم نزار حرف و حدیث مردم بشم
اون لحظه که گفتی : یکی بهتر از تو رو پیدا کردم
یاد اون روزایی افتادم
که به صد تا بهتر از تو گفتم
من بهترینو دارم ...
خیلی زیبا و احساسی است آدم گریه اش میگیرد مرسی اجازه ی خوندن بهمون دادی
ممنون از شما دوست عزیزم که یه سری به وبلاگ من غمگین زدی و نظر دادی که واسم خیلی مهمه.بازم منتظرت هستم.
فقط اسمتو نمیدونم که خواهشا واسم در نظر بعدی بگو.