درد و دل

لمس کن کلماتی را که برایت می نویسم تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست... تا بدانی نبودنت آزارم میدهد ‏

درد و دل

لمس کن کلماتی را که برایت می نویسم تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست... تا بدانی نبودنت آزارم میدهد ‏

درختی از غــــــرور...


دیـگـــر نه اشـکـــهایــم را خــواهـی دیــد


نه التـــمـاس هـــایم را


و نه احســـاســاتِ ایــن دلِ لـعـنـتـی را


به جـــایِ آن احســـاسی که کُـــشـتـی


درختی از غــــــرور کـاشتـــــــــم


می دونی چی بیشتر از همه آدم و داغون می کنه؟!

 

اینکه هر کاری در توانت هست براش انجام بدی...

 

آخرش برگرده بگه 

 

مگه من ازت خواستم.....



نظرات 16 + ارسال نظر
دریا یکشنبه 22 دی 1392 ساعت 07:40 ب.ظ http://darya9009.blogfa.com/

همه چیز را یاد گرفته ام !

یاد گرفته ام که چگونه بی صدا بگریم

یاد گرفته ام که هق هق گریه هایم را با بالشم ..بی صدا کنم

تو نگرانم نشو !!

همه چیز را یاد گرفته ام !

یاد گرفته ام چگونه با تو باشم بی آنکه تو باشی !

یاد گرفته ام ….نفس بکشم بدون تو……و به یاد تو !

یاد گرفته ام که چگونه نبودنت را با رویای با تو بودن…

و جای خالی ات را با خاطرات با تو بودن پر کنم !

تو نگرانم نشو !!

همه چیز را یاد گرفته ام !

یاد گرفته ام که بی تو بخندم…..

یاد گرفته ام بی تو گریه کنم…و بدون شانه هایت….!

یاد گرفته ام …که دیگر عاشق نشوم به غیر تو !

یاد گرفته ام که دیگر دل به کسی نبندم ….

و مهمتر از همه یاد گرفتم که با یادت زنده باشم و زندگی کنم !

اما هنوز یک چیز هست …که یاد نگر فته ام …

که چگونه…..!

برای همیشه خاطراتت را از صفحه دلم پاک کنم …

sanaz سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 05:55 ب.ظ http://oghianooseabi.blogfa.com

salam azizam link shodi

سلام عزیزم ممنونم ازت

yasamin جمعه 14 تیر 1392 ساعت 10:44 ق.ظ http://loveyasi.mihanblog.com

صدایت درگوشم زمزمه می شود
نگاهت درذهن مجسم ...
ولی من
تو را
می خواهم
نه خیالت را ..

yasamin پنج‌شنبه 13 تیر 1392 ساعت 07:37 ب.ظ http://loveyasi.mihanblog.com

ماشینم بوی سیگار میدهد

تنم

لباسم

خیابان جمهوری بوی سیگار میدهد .

دفتر کارم

تمام ملودی های گیتارم

دفتر شعرم

حتی قهوه های دو نفره ی فرانسوی هم بوی سیگار می دهد

از زمستان سال پیش

تمام لحظه های من

که بوی تو را میداد ...

فقط بوی سیگار میدهد

yasamin پنج‌شنبه 13 تیر 1392 ساعت 07:21 ب.ظ http://loveyasi.mihanblog.com

روزهای بودنم همه با من بیگانه اند
کسی نه شاخه گلی می آورد
نه برایم می خندد و نه می گرید
و نه حتی کسی مرا برای خودم می خواند
رفتن من نیز روزی فرا می رسد
آن روز همه می آیند
همه با یک دسته گل
همه سیاهپوش٫ برای رفتنم می گریند
همه مرا برای خود می خوانند
نمی دانم٫... هیچ نمی دانم
شاید تنها جرمم "نفس کشیدن" است.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد