متوجه میشی که جــــــای بعضیـــــا ،
الان کــــه تو زندگیت خالــــــی نیست هیـــــچ …
اون موقعشم زیـــــــــــادی بوده … !
شک نـــــکن...
آینـــــده ای خواهــــــــم ســــاخت که
"گذشتــــــه"جلـــــویش زانـــــــو زند
قـــرار نیست من هـــــم دل دیگـــــری را بسوزانم!
بـــــــرعکس کسی که وارد زندگیـــــــم می شود را
آنقــــــدر خوشبخت می کنــــــــم که
به هر روزی که جــــــای او نیستی بــــه خودت لعنت بفـــــرستی...!!!
خــــدایـــا...
هیچ کـــســو.....
بــه کـسـی کـه قــسـمـتش نیـسـت ...
عـادت نــده...
تـو خــدایی....
نـمـیدونـی دل بـشــکـنـه چــقدر درد داره ...
روزی ما دوباره کبوترهایمان را
پرواز خواهیم داد
و مهربانی
دست زیبایی را خواهد گرفت
و من آن روز را انتظار می کشم
حتی روزی که نباشم
شاملو
چه زیبا بود
در خاموشی شب
بلبل بانگ برداشت و آواز شبانه اش به عرش خداوند رسید
خدا نغمه بلبل را شنید و به پاداش آن
در قفسی زرینش کرد و به او روح نام داد
از آن پس
مرغ روح در قفس تن زندانی است
ولی همچنان گاه و بیگاه نوای دلپذیرش را سر میدهد
روزهایم تاریک میگذرد
شبهایم روشن
اخر روزها تمام پرده هایم را میکشم
اتاقم را غرق تاریکی میکنم
و شبها
هر بار
به گوشیم خیره میشوم
شاید
دوباره
پیامی بدهی
و مرا از چشم انتظاری
در بیاوری
صدای شرشر باران و احساست در هم می پیچد ...
و من از همین دورها آن را می شنوم ...
آن قدر که در گوش هایم را محکم میگیرم و فشار می دهم !
و تو برای اینکه دلم نسوزد به من نمی گویی !
من می خندم و تو هم ...
قرارمان که یادت نرود برای من کافیست !
یادت که هست ؟!
برای هر باران ...
دست هایت را به جای من خیس کن ...!
سلام دوستم ممنون بابت حضور گرمتون توی وبم با افتخار لینکت کردم شما هم مایل بودی منو لینک کن
سلام؛تشکر؛با افتخار لینک شدی