خطا از من است ، می دانم …
از من که سالهاست گفته ام ” ایاک نعبد “
اما به دیگران هم دلسپرده ام
از من که سالهاست گفته ام ” ایاک نستعین “
اما به دیگران هم تکیه کرده ام
اما رهایم نکن
بیش از همیشه دلتنگم
به اندازه ی تمام روزهای نبودنم …
خدایا ؛؛ رهایم نکن .....
ﺧـسته ﺍﻡ ..
پنجره ها را پایین می آورم
با تمام وجود باران را احساس میکنم
با حس بویایی خدادادی خود استشمام می کنم این همه لذت را
و چه لذتی دارد گرمای وجودی که باران به آن تلنگر می زند
آسمان فرصت پرواز بلندی است بیا
قصه این است چه اندازه کبوتر باشی
به شانه ام می زنی که غم هایم رابتکانی؟
به چه دل خوش کرده ای؟
تکاندن برف ازشانه آدم برفی!!
فرقی نمیکند
کدام اول برویم
من یا تو
در را که ببندیم
قصه تمام شدهاست
وقتی کسی دیربه دیر ازم یاد میکنه نگرانش نمیشم حتما شاد بوده از یادش رفتم!