درد و دل

لمس کن کلماتی را که برایت می نویسم تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست... تا بدانی نبودنت آزارم میدهد ‏

درد و دل

لمس کن کلماتی را که برایت می نویسم تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست... تا بدانی نبودنت آزارم میدهد ‏

خدایا خاموشم کن...

خطا از من است ، می دانم …

از من که سالهاست گفته ام ” ایاک نعبد

اما به دیگران هم دلسپرده ام

از من که سالهاست گفته ام ” ایاک نستعین

اما به دیگران هم تکیه کرده ام

اما رهایم نکن

بیش از همیشه دلتنگم

به اندازه ی تمام روزهای نبودنم …

خدایا ؛؛ رهایم نکن .....



ﺧــﺪﺍﯾـا …

ﺑـﺮﺍی خاﻣـﻮشی  ﺷـب ﻫـﺎی ﺍﻧﺘـظاﺭﻡ

ﻓـﻘـﻂ ﯾک [ ﻓـﻮت] کاﻓﯿـسـت !

ﺧـاﻣﻮﺷـم ﮐـن…!

ﺧـسته ﺍﻡ .. 

نظرات 357 + ارسال نظر

بهار من تویی
حالا چه فرقی می‌کند تقویم روی میز
اگر پایان پاییز است،
آغاز زمستان است،
یا هر چـیز.

زندگی بی “تـــو”
.
چه فرقی میکند با مرگ…
وقتی نیستی,
هیچ چیز نیست
.
.
.
هیچ چیز!

طاقت بیار طاقت بیار تو این روزای انتظار
طاقت بیار طاقت بیار تو سردی شبای تار
طاقت بیار و قلبتو به دست تنهایی نده
فانوس چشماتو ببند به این شبای غم زده
روزای خوبو جا نذار تو سختی‌های روزگار
به خاطر منم شده طاقت بیار طاقت بیار

طاقت بیار طاقت بیار
تو این روزای انتظار
طاقت بیار طاقت بیار
تو سردی شبای تار

خداحافظ نگو وقتی هنوز درگیر چشماتم
خداحافظ نگو وقتی تا هر جا باشی همراتم
تو اون گرمای خورشیدی که میری رو به خاموشی
نمی‌دونی چقد سخته شبِ سرد فراموشی
شبی که کوله بارت رو میون گریه می‌بستی
یه احساسی به من می‌گفت هنوزم عاشقم هستی
خداحافظ نگو وقتی هنوز درگیر چشماتم
خداحافظ نگو وقتی تا هر جا باشی همراتم
چرا حالت پریشونه چرا مایوس و دل سردی
خداحافظ نگو وقتی هنوزم میشه برگردی
تو یادت رفته اون روزا یکی تنها کست میشد
خداحافظ که می‌گفتی خدا دلواپست میشد
خداحافظ نگو هنوز درگیر چشماتم
خداحافظ نگو تا هر جا باشی همراتم
خداحافظ نگو

نفس می‌کشم هنوز
نفس می‌کشم وقتی سال دیگری هم از پرواز تو گذشت
و باز هم آخرین پنجشنبه سال آمد و آهسته از کنارم گذشت و من باز هم ندیدمت
غبطه می‌خورم به این همه هیاهو
هیاهوی بازماندگانی که برای دیدار عزیز سفرکرده شان عازم مزارشان هستند
هر کدام گلی یا گلابی بدست دارند
تا پرپر کنند به یاد خاطره عزیزشان
یا مزارش را با بارانی از گلاب غسل دهند به یاد عطر عزیزشان
و من امسال هم غبطه می‌خورم
به پنجشنبه‌های آخر سالی که تو را درآغوش گرفته اند در غیاب من
غبطه می‌خورم به خروارها خاکی که تو را در بر گرفته اند بجای آغوش من
خاکی که من تمام دنیایم را به دستش سپردم و حق دیدارش را ندارم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد