امروز که روز تولدم است
دلم هوای دیروز را کرده
هوای روزهای کودکی را
دلم می خواهد مثل دیروز قاصدکی بردارم
آرزوهایم رابه دستش بسپارم تا برای تو بیاورد
دلم میخواهد دفتر مشقم را باز کنم و دوباره تمرین کنم
الفبای زندگی را ...
میخواهم خط خطی کنم تمام آن روزهایی را که دلم را شکستند
دلم میخواهد اگر معلم گفت در دفتر نقاشی تان
هر چه میخواهید بکشید
این بار تنها و تنها نردبانی بکشم به سوی تو!
میخواهم عوض شوم...
میخواهم آن سیب بالای درخت باشم
در دورترین نقطه
دیگر نمیخواهم غرورمو برای کسی بشکنم
تنها و تنها امروز را خودم به خودم تبریک می گویم.
"تولدم مبارک"
دیگر تو را آرزو نخواهم کرد...
هیچ وقت...
تو را زمانی می خواهم،
که خودت بیایی،با دل خودت
نه با آرزوی من
هی رفیق...!
میدانی از کجای زندگی بیشتر خسته ام...
آنجایی که وسط خنده هایم یکباره بغض میکنم...!
حس ترس از دست دادنت
همه ی آنهایی که مرا نگاه میکنند میفهمند
که من حسود هستم !!
و همه آنهایی که تو را نگاه میکنند
آه ..
لعنت به آنهایی که تو را نگاه میکنند
خسته ام مثل درخت سروی که سال ها در برابر طوفان ایستاد ! و روزی که به نسیمی دل داد …
شکست
یک خانه
۴ دیوار دارد
یک زن
یک مرد
یک عشق
و یک رؤیا
کافی ست یکی نباشد
تا ویران شود !
میتوانم شــــاد باشم ،
راحـــت است . . !
کافیست چشمانم را ببندم و به خیـــال بروم