امروز که روز تولدم است
دلم هوای دیروز را کرده
هوای روزهای کودکی را
دلم می خواهد مثل دیروز قاصدکی بردارم
آرزوهایم رابه دستش بسپارم تا برای تو بیاورد
دلم میخواهد دفتر مشقم را باز کنم و دوباره تمرین کنم
الفبای زندگی را ...
میخواهم خط خطی کنم تمام آن روزهایی را که دلم را شکستند
دلم میخواهد اگر معلم گفت در دفتر نقاشی تان
هر چه میخواهید بکشید
این بار تنها و تنها نردبانی بکشم به سوی تو!
میخواهم عوض شوم...
میخواهم آن سیب بالای درخت باشم
در دورترین نقطه
دیگر نمیخواهم غرورمو برای کسی بشکنم
تنها و تنها امروز را خودم به خودم تبریک می گویم.
"تولدم مبارک"
دیگر تو را آرزو نخواهم کرد...
هیچ وقت...
تو را زمانی می خواهم،
که خودت بیایی،با دل خودت
نه با آرزوی من
هی فلانی...زندگی شاید همین باشد...
یک فریب ساده و کوچک...
من گمانم زندگی باید همین باشد...
زخم خوردن...
آن هم از دست عزیزی که...
برایت هیچکس جز او گرامی نیست...
بی گمان باید همین باشد...
سلام عزیزم متاسفم چند روزی بود نت نداشتم گلم
تولدتم مبارک واست شادی و شادکامی آرزو میکنم و هر روز تولدی دوباره واست باشه گلم میبوسمت
سلام؛مرسی ساناز جان از تبریک و نظرات زیبات؛سر فرصت بهت سر میزنم
روزم سپری شد به امیدی که شب آید
شب آمد و دیدم به دلم تاب و تب آمد
ای دوست دعا کن من بیچاره مبادا
در حسرت دیدار تو جانم به لب آید
در تنهاترین تنهائیم تنهای تنهایم گذاشت. خدایا در تنهاترین تنهائیش تنهای تنهایش مگذار
دوست عزیزم تولدت مبارک
ایشالا صدهزار ساله بشی
سلام؛ممنونم ازتون