لمس کن کلماتی را که برایت می نویسم تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست... تا بدانی نبودنت آزارم میدهد
درباره من
مخاطب خاص من به سادگی یک لبخند فراموش شد .
او رفت و من عاشقانه های بی مخاطبم را به حراج گذاشته ام.
....................................................
دنبال مخاطب خاص نوشته هایم نگردید
ارزش خاص بودن را نداشت
ادامه...
میشود باز با بعضی از همین دلخوشیه ای ساده زندگی ها کرد
مثلا با آواز بی منظور باد رفت یک طرفی
ترانه ی آسانی را به یاد آورد
میشود با هر چه آشناست، آشنا ترشد
داستان برادری باد و بابونه را من نوشته ام
ترانه های دور ماه و مراثی مادرانه را من سروده ام
امروز هم از آن روزهای آبی مایل به رفتن است
اسم آسان تک تک دوستانم رادوباره به یاد می آورم
چرا باور نکنم که میشود که از برادی باد و بابونه گفت؟
از علاقه ی بی دلیل، حتی!
علاقه، امتداد ناپیدای یک اتفاق ساده است
اینها همه علامت آغاز رفتن به یک جایی نیست؟!
میدونی بهترین دوست کیه ؟ اونی که اولین قطره اشکتو می بینه . دومیشو پاک می کنه و سومی رو تبدیل به خنده می کنه !
این روزها فارغ از بودن یا نبودن آدم ها ...
به مرگ بی صدای احساسم می اندیشم ..
و در سکوت سوگوارانه ی قلبم به روزهای هجوم احساس ...
فکر میکنم که چه زیبا بود ژرفای آن احساس گرم ....
من در این سکوت محزون کوچه ها را یکی یک قدم میزنم ...
و همرا با برگ های طلایی سقوط میکنم و ....
من این روزها پا به پای آسمان بغض میکنم و ....
گه گاه دُر اشکانم بی رخصت فرود می آیند و می غلتند و میچکند ...
آه که چه سال سردی است ...
این روزها درگیر پیدا کردن خویشتن ،
از میان واژگان رد میشوم و گاه به گاه خاطره ی بودنی گوارا...
در میان این واژگان سنگینی بغض را بر من تحمیل میکنند...
درد اینجاست..........
ک میشکند ب خاطر دیگری
هم قولش را.......
هم غرورت را................
درد اینجاست..........
ک میشکند ب خاطر دیگری
هم قولش را.......
هم غرورت را................