حــوآســـــت بآشد بآنو
اگـــــربــه مــــردی بــیــش اَزحد بـــها بدهـــی
دیــگـــــربرای داشتنــــت تلـــاش نمی کنـــد
نگــــاهـــش ســـــرد می شود..
کلـــامش بـــی روح
دستـــآنش یخ زده
حــرف هــایش بــوی دل مردگـــــی می گیــــــــــرد!!
وآغــــوشش بوی هوس..
و درست میشوی زخم خورده ای شبیه من...
گرگ ها همیشه زوزه نمیکشند . . .
گاهی میگویند دوستت دارم و زودتر از آنکه بفهمی بره ای .
میدرند خاطراتت را .
و تو می مانی با تنی که بوی گرگ گرفته...
باش
هر انسانی یک بار
برای رسیدن به یک نفر، دیر می کند. و پس از آن،
برای رسیدن به کَسان دیگر، عجله ای، نمی کند . . .
گرگ سپید ، گرگی سپید است ...
تنها رد خون بر پوزه اش پیداتر ...
رنگها چیزی را عوض نمیکنند ...
ممنون از حضور پر مهرت
زندگی می کنم و برایش دلیل هم دارم :
دوست داشتن تــــــــــــــــــــــو …
دلم را به روی عالم و آدم بسته ام …
مگر “دلبستگی” همین نیست ؟