خُدایا مَن مــــــــ ـــــــیدانَم
تُو هـَــ ــم میدانــی
کـه شُدَنــ ـــ ـــ ـــی نیست
حَتـی اَگر مُعجِزه کُنــ ـــــــی
باز هَم
او یِک آرِزوی ِمَحـــ ـــ ــــ ـــــال اَست..
...
که تـــــو یادت نمی آید.
لیـــاقــت مــی خواهــد
بـــودن در شعــر هـــای دختــری که
بـــــا تمام عشقــش نبـــودنـــت را اشک مــی ریـــزد
تعجـــب نکــــن !!
در بی لیـــــاقتی تـــو شکـــی نیـــست
دلیـــل اینجـــا بــودنـــت میـــان بغــــض هــــایـــم
خــریت خـــودم اســـت نـــه لیـــاقــــت تــــو …!
دلم خیلی تنگ شده برا اون وقت هایی که
دلت برام تنگ میشد ...
میـــترسم از اینـــکه روزی ..
یک جایی ..
مـن و تـو
خیلــی دور از هـم ,
در آغوش یکی دیگه
بــیقرار هـم باشیـم ..
شنیدنِ
(هر جور راحتی!)
میتونه از سیلی دردناکتر باشه!!
می شود باران ببارد؟
همین امشب!
قول می دهم فقط قطره های پاکش را بغل کنم!
و بی هیچ اشکی دستهایش را بگیرم
قول می دهم
فقط بویش را حس کنم!
اصلا اگر ببارد
فقط از پشت پنجره نگاهش می کنم
قول می دهم برایش شعر نگویم
فقط. می شود ؟ امشب.... ؟
خدایا
دلم به اندازه تمام روزهای بارانی گرفته...
نامــــت
خاطراتــــت
بوســــــه هایــــت
و لـــمــــس حــــس بودنـــــت
همـــه و همـــــه را بدست ســــــرد باد سپــــــردم
یادم تو را فرامــــوش !
وقتی تمام راه را آمدم ،
وقتی تا تو هیچ نمانده بود ،
چقدر دیر یادش آمد خدا که
ما قسمت هم نبودیم
به تو که فکر می کنم
بی اختیار
به حماقت خود لبخند می زنم
سیاه لشکری بودم
در عشق تو
و فکر می کردم بازیگر نقش اولم ...
افسوس...
گفتی:
شاید برگشتم..
هنوز زنده ام!
به امید همان “شاید....
خدایا ...
امروز را مهمان من باش
به یک قهوه تلخ
وقتش رسیده ، طعم دنیایت را بدانی !!!!!!!!!!
بــــاور کن خیلی حـــــــرف است
وفـــــــــادار دســـــــــت هایی باشی
که یکبار هم لمســـــــشان نکرده ای…
که آدم هـای تـکراری را روزی صـد بـار ببینـیم...
که نتوانیم آن کسی را که میخـواهیـم حتـی یـک بـار ببینیـم.
روز تولدم را فراموش کردی...
گفتم گرفتاری
سالگرد آشنائیمان را از یاد بردی...
گفتم مشکل داری
زیبایی لبخندم را نادیده گرفتی...
گفتم غصه داری
محبتهایم را از یاد بردی...
گفتم گله و شکایت داری
ولی حالا خودم را فراموش کردی ...
نمی دانم چه بهانه ای برای دلم بتراشم..
هرگاه دفتر محبت را ورق زدی
و هرگاه زیر پایت خش خش برگها را احساس کردی
هرگاه در میان ستارگان آسمان تک ستاره ای خاموش دیدی
برای یکبار در گوشه ای از ذهن خود نه به زبان بلکه از ته قلب بگو :
" یادت بخیر "
همیـن خوبـه که
با اینکه ســــراغ از مــن نمی گیری ولی
تا حرف من می شه یه لحظه تو خودت می ری...
نوشتم "قم حا"...
همه به من خندیدند!
گریستم...
گفتم به "غم ها"یم نخندید!
که هر جور نوشته شود درد دارد!...
از ته به سر بخوانید!
تا من آن روزها را بشناسید!!!!!!!!!!!!
چـشمـاشـو بست و رفــت !
سریعترین نقاشی بود که دیده بودم
در یک چشم بهم زدن روزگارم را سیاه کرد
مرد ها در گستره عشق، به وسعت غیر قابل توجه نامردند!!
برای اثبات کمال نامردی آنان، تنها همین بس که در مقابل قلب ساده و
فریب خورده ی یک زن ،احساس می کنند مَردند...!!!
تا وقتی که قلب زن عاشق نشده ، پست تر از یک سگ ولگرد ، عاجزتر از یک فقیر ،
و گداتر از همه ی گدایان ساحره ، پوزه بر خاک و دست تمنّا به پیشش
گدایی می کنند...؛
امّا همین که خیالشان از بابت قلب زن راحت شد ، به یکباره یادشان می افتد که خدا
مردشان آفرید!!
و آنگاه کمال مردانگی را در نهایت نامردی جستجو می کنند...!!!!
دلم برای تنهایی میسوزد چرا هیچکس او را دوست ندارد ؟؟؟
مگر او چه گناهی کرده که تنها شده؟؟؟
جرم تنهایی چیست که هیچکس او را نمیخواهد؟؟؟
دیشب تنهایی از اتاقم گذشت دنبالش دویدم ولی او رفته بود.
تنهای تنها نیمه شب او را مرده کنار حوض خانه پیدا کردم
از گریه چشمانش قرمز بود ، برایش گریستم ، آخر او از تنهایی مرده بود.
تنهایی مرد و من تنها تر شدم...
برگــــرد ....
یـــادت را جــــا گــــذاشـــته ای....
نمی خــــواهم عمـــری به ایـــن امیـــد باشـــم کـــه
روزی بـــرای بردنـــش برمی گــــردی!!!