رفتی؟؟؟!!؟؟
به درک...
هنوزهم بهترین ها وجود دارند.
دنبال کسی خواهم رفت که مرا به خاطر خودم بخواهد.....
نه زاپاسی برای بازیچه بودن
بهم میگفت با دنیا عوضم نمیکنه !
راست میگفت با دنیا نه ،
با یکی دیگه عوضم کرد !
بایک دسته گل رز آمده بود به دیدنم
با یک نگاه مهربان...
همان نگاهی که سالها آرزویش را داشتم و از من دریغ کرده بود....
گریه کرد و گفت که دلش برایم تنگ شده بود.
فاتحه ای خواند و رفت ...
مـــن ســـزاوار ایـــن " فراموشـــی " نبـــودم ...
همانطـــور کـــه تـــو ,
لایـــق ایـــن " عشـــق " نبـــودی ... !
حماقت چیست…؟
این که من…
تو را…
با تمام بدی هایی که در حقم میکنی…!!
هنوز… دوست دارم !!!!!
حرفهایم
دلخوریهایم
و تمام اشکهای من
بماند برای بعد
تنها به من بگو با او چگونه میگذرد که با من نمیگذشت ؟؟؟؟؟؟
می خوابم تا فراموش کنم رفته ای
ولی صبح تنهایی بیدارم می کند !
سوت پایان را بزن
من حریف هرزگی تو
و احمق بودن خودم نمی شوم...
مشکل از تو نبود
از من بود
با کسی حرف می زدم
که سمعک هایش را
پیش دیگری جا گذاشته بود...
نمی بخشمت
ولی فراموشت می کنم
همیشه به همین سادگی از آدم های بی ارزش می گذرم...
دیگر هیچ چیز مشترکی بین ما نیست...
تنها آسمانمان یکیست....
بیخودی به آن تکیه کرده بودم ...
من میخندم به فرداهایت...
این روزها بُرد با کسی ست که بی رحم باشد
از دلتــــ که مایه بگذاری
ســوخـــــته ای . . .
روزی که رفتی فضای خانه ام طوفانی و تار شد.
و ابر های دلم شروع به گریستن کرد.
کاش بودی تا دستانم را در دستان پر مهرت می گذاشتم.
چه وقتها که دوست داشتم باشی و به وجودت ببالم.
امروز پس از سالیان آن جاده را به امید روشنایی می روم که
بار دیگر گرمای محبتت را با تمام عشقم لمس کنم.
باور کن بی تو بودن سخت است
هنوز هم به تو محتاجم عزیز از دست رفته ام ...
می گویند:
چیزیم نیست
فقط
راستش را بخواهی
دلم
برای با هم بودن های یواشکی مان لک زده است ..........
من زنم
وقتی خسته ام...وقتی کلافه ام...وقتی دلتنگــــم...
زن است دیگر ..
دیروز
برای رسیدن به تو
از خود می گذشتم
و امروز...
برای رفتن تو
در خود می شکنم!
خدایا...
فردا را به تو می سپارم
که نه قلبی برای شکستن دارم
و نه امیدی به رسیدن...
پشت تکرار همه خطاهایم بنویس:
::جوانی:::
به چه قیمتی گذشتی از شبای خیس مهتاب
چی آووردی بر سر عشق به جز آرزویی بر آب
به چه قیمتی غرور و سر راهمون کشیدی
چرا لحظه های با هم بودنامون و ندیدی
خوب من ما هر دو باختیم توی این بازیه بی خود
هر دو تامون کم گذاشتیم که ترانه هامونم مرد
چیزی از لحظه نمونده منو تو لحظه رو کشتیم
حکم اعدام دلامون با غرورمون نوشتیم
اگه دوسم نداری به روم نیار یه چیزی از غرورم واسم بزار
نذار تو فکر تنهایی گم بشم نذار حرف و حدیث مردم بشم
دلمو انقده نشکن آخه این دل عاشقت بود
ول نکن این قلب خون و آخه روزی لایقت بود
دلمو اینقدر نسوزون مگه چی مونده از این دل
رفتی و با بی وفایی زدی مهر دست باطل
تو که دوس نداشته باشی چرا آتیشم کشیدی
اون که تو خودخواهیات مرد دل من بود تو ندیدی
از تو خونه ی وجودم به چه آسونی پریدی
ریختن غرور این مرد و ندیدی نشنیدی ... ندیدی نشنیدی ... ندیدی نشنیدی
اگه دوسم نداری به روم نیار یه چیزی از غرورم واسم بزار
نزار تو فکر تنهایی گم بشم نزار حرف و حدیث مردم بشم
اون لحظه که گفتی : یکی بهتر از تو رو پیدا کردم
یاد اون روزایی افتادم
که به صد تا بهتر از تو گفتم
من بهترینو دارم ...
مرد ها نامردترین موجوداتند!!!!!!!!
تا زمانی عشق می ورزند که بدانند زن اسیر آنها نشده
و هنگامی که قلب زن را تسخیر کردند
با تمام مردانگی
ناجوانمردی می کنند.
(دکتر علی شریعتی)
چه زیبا می شود ....
کسی وقتی بیاید ...
که قرار نبود بیاید...
غربت آن نیست که تنها باشی
فارغ از غربت فردا باشی
غربت آن است که چون قطره ی آب در پی دریا باشی
غربت آن است که مثل من و دل
در میان همه کس یکه و تنها باشی
کســــی چه میـــــداند که
امـــــروز چند بار فــــــرو ریختم
از دیدن کســــی که
تنهــــــا لباسش شبیه تــــــــو بود...
شب سردی است و من افسرده
راه دوری است و پایی خسته
تیرگی هست و چراغی مرده
می کنم تنها از جاده عبور:
دور ماندند ز من آدم ها
سایه ای از سر دیوار گذشت
غمی افزون مرا بر غم ها
فکر تاریکی و این ویرانی
بی خبر آمد تا با دل من
قصه ها ساز کند پنهانی
نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر سحر نزدیک است
هر دم این بانگ برآرم از دل:
وای این شب چقدر تاریک است!
خنده ای کو که به دل انگیزم؟
قطره ای کو که به دریا ریزم؟
صخره ای کو که بدان آویزم؟
مثل این است که شب نمناک است.
دیگران را هم غم هست به دل
غم من لیک غمی غمناک است.
(سهراب سپهری)
ترک کردن آدم ها هم آدابی دارد!!!
اگر آداب ماندن نمی دانید
لااقل...
درست ترکشان کنید
تا ترک بر ندارند.!!
دلم برایت تنگ شده است..
فقط این روزها جای خالی ات را با عروسکی پر می کنم
همانند توست:
مرا دوست ندارد
احساس ندارد !
هر چه هست دل شکستن بلد نیست...
و من هنوز عاشقم...
آنقدر که می توانم هر شب بدون آنکه خوابم بگیرد
از اول تا آخر بی وفایی هایت را بشمارم
و دست آخر همه را فراموش کنم.